یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

عکسهای سوخته....پمپ بنزین نسوخته

 

ایرانی بی جنبه که می گن یعنی این.یعنی تا می بینه tiny pic درست شده،جو گیز میشه و nتا عکس سوخته میذاره!این عکسها رو فردای روز سهمیه بندی گرفتم.نمیذارمشون توی پست خودشون،چون ترتیب پستها به هم می خوره.

این همه عکس با کیفیت و به روز و با سوژه جالب دیدید توی اینترنت؛حالا یه بار هم عکس سوخته ببینید.قرآن خدا که غلط نمی شه.

 

 

 

 

 

 

 

روز سوم

دیروز فیلم روز سوم را دیدم.محمد حسین لطیفی،مثل همیشه از بازی پوریا پورسرخ بهره گرفته بود....و مثل سریال ماه رمضانش از باران کوثری نیز!

روز سوم ،مرا به روزهایی برد که تنها خاطره ای گنگ از انها در ذهنم به جای مانده.او صحنه هایی را نشانم داد که بارها در فیلمهای جنگی دیده بودمشان اما انگار صحنه های این فیلم ملموس تر بود برایم.صحنه هایی از ویرانی خرمشهر .شهری که ویرانه اش را از نزدیک دیده ام،اما چگونه ویران شدنش را نه.

امروز فقط می خواهم از حسی که با دیدن فیلم در وجودم جان گرفت بنویسم.

حسی که چندان هم پیچیده نیست اما مهم است:احساس تنفر از جنگ که یکی از بدترین اختراعات بشر است.

جنگ را بزرگان به راه می اندازند اما تاوانش را مردم باید بدهند.

در بعضی از سکانسهای روز سوم ،کارگردان کوشیده بود تا مثل همیشه، از یک زاویه به جنگ نگاه کند: غلو در ناجوانمردی عراقی ها.

اما در خیلی از سکانسها هم نوع نگاه کمی فرق می کرد.کارگردان،از زاویه دید یک انسان به جنگ نگاه می کرد نه یک ایرانی.جایی که پای عشق به میان می آمد.

اوریانا فالاچی کتابی دارد به نام <زندگی،جنگ و دیگر هیچ> به گمانم لطیفی هم روی پرده نقره ای،همین را نشان داد.او در پایان فیلم ثابت کرد که عشق هم در برابر جنگ،سوسک می شود!

شاید حرف خودم را نقض کردم.....ایراد از احساسم نیست،از کلماتیست که نمی توانند احساسم را به رشته تحریر درآورند.احساسی که چنین است:

(لعنت بر جنگ) به توان n !

 

گاف مجری شبکه اسمشو نبر

حمیده آرمیده، مجری و گزارشگر شبکه تلوزیونی اسمشو نبر(چون اگر اسمشو ببرم، حکماً مشمول فیلترینگ خواهم شد!)امشب یک گاف داد.از دهنش پرید و به جای عبارت <آیت الله خمینی>گفت:<امام خمینی>.البته انرژی مکانیکی جنبش لبهایش  هنوز تمام و کمال به انرژی صوت تبدیل نشده بود که حرفش را تصحیح کرد.به گمانم عوامل پشت صحنه برنامه آنقدر بال بال زدند که طفلی حمیده خانم،نفهمید چه جوری کلامش را جمع و جور کند.....اخراج نشود خوب است.

هرزگاهی این شبکه اسمشونبر را نگاه می کنم.البته اگر پارازیت نداشته باشد!شبکه ایست درست مانند تلویزیون دولتی خودمان...با تبحری خارق العاده در سانسور و دگردیسی اخبار.تنها تفاوتش با تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی این است که گردانندگان آن،تبعه و عمال امریکا هستند و هزینه تامین برنامه هایشان از جیب پرزیدنت بوش و بیت المال امریکا! می رود.حتما می دانید که برای پناهنده شدن و قبول تابعیت یک کشور دیگر،باید مفاد یک قرارداد را پذیرفت و یکی از بندهای این قرارداد این است که زین پس ،پناهندگان،هیچ وابستگی و تعلق خاطری به وطن خود نخواهند داشت.

البته در این مورد، قضیه یک مقدار معکوس شده.یک مقدار ِ ۱۸۰ درجه ای! دوستانی که تشریف برده اند آن طرف آب،آنهایی  که ادعا می کنند می توانند دروازه های خوشبختی را به روی این خلق الله بگشایند، کسانی هستند که حاضر نبوده و نیستند حتی برای ثانیه ای در کنار این مردم زندگی کنند.آنها فقط مخالفند...بدون داشتن هیچ راه حل منطقی ای برای بهبود شرایط.یک مشت آدم عصبی و کم ظرفیت  که دور هم جمع شده اند و حتی حاضر نیستند تلفن مخالفانشان را در برنامه پخش کنند.درست مثل خیلی از دوستان این طرف آبی مان،به مثابه کودکی می مانند که جرش درآمده و به هر دری می زند تا طرف دیگر دعوا را ضایع و ترجیحاً نابود کند!با عرض پوزش از اقلیتی که مشمول این کلیت نمی شوند باید بگویم هموطنان ما در شبکه اسمشو نبر و سایر تشکیلات آن طرف آبی، فقط دلشان به یک مشت اراجیف و هارت و پورت خوش است و بس.گواه این ادعا نیز این است: ۲۷ سال از روی کار آمدن رژیم منفور آنها گذشته است....عزیز دل برادر،شما اگر ادعای لزوم و ضرورت برنامه ریزی و خیلی چیزهای دیگر را میکنید،خودتان چرا هنوز در اول خط مانده اید؟!به قول غیر معروف:اگر ماست بندی،برو ماست خودتو ببند برادر!

....خب،مثل اینکه کمال همنشین در من هم اثر کرد و بنده هم دارم یک طرفه به قاضی می روم....نه؛جانب حق را نباید فرو گذاشت.تماشای برنامه های شبکه اسمشو نبر به اندازه تمام ضعفها و غرض ورزیهای تابلویش، بل بیشتر از آن  منفعت نیز دارد.حداقلش این است که شبه حقیقت را می توان از لا به لای پرده هایی که احاطه اش کرده اند دید.اگرچه تار و کدر.