بعضی وقتها حس می کنم کله ام یک قوری شده است.لابد تنم هم یک سماور! سماور که جوش می آید یک مشت الفبا با پای خودشان می آیند توی قوری و دم می کشند....می جوشند....غلغل می کنند....کف می کنند و گاهی،سر می روند.
یک جوشانده ای، دم کرده ای،چیزی از کار در می آید آخرش.حروف را توی فنجان می ریزم و می گذارم روی پیشخوان این صفحه مجازی.حتما یکی پیدا می شود که گذرش به اینجا بیفتد و یکی از فنجانها را تا ته هورت بکشد.
برای افتتاحیه رسم است که روبان تیکه پاره می کنند....آدم دعوت می کنند...دست می زنند و برای هم گل و شیرینی می آورند.
من از طرف تمام آنهایی که دوستشان دارم و دوست داشتم در این افتتاحیه حضور داشته باشند،یک دقیقه سکوت می کنم و بعد از اینکه یادم افتاد سکوت کردن برای مراسم ترحیم است(و در ضمن،هیچ ربطی هم به فرهنگ ما ندارد)سه بار هورا می کشم و یک دقیقه ذوق می کنم!!