سال، نو می شود و تو ای آرزوی کهنه؛اسمت را گذاشتم روی ماهی عیدم
تویی که چند ماهی می شود در تُنگ تَنگِ دلشوره ام داری جان می دهی
و چشمانت که گمان می کنم به سبزه ها رفته باشد(بس که خیره مانده ای بهشان) دارد
می پژمرد!