یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

پایان سریال اغماء لو رفت!

اینکه چرا اسم هیچ کدام از برو بچز حاج یونس فتوحی که موهایش را توی سجاده سفید کرده و یک رکعت نماز قضا ندارد،یک اسم مذهبی نیست و مردی با این میزان از اطلاعات مذهبی چرا نباید اسم یکی از دوپسرش را بگذارد علی یا محمد،و یکی از دو دخترش را فاطمه یا زینب؛

با اینکه چرا حسن فتحی و گزینشگر بازیگران میوه ممنوعه  اینقدر راحت طلب هستند که حاضر نشدند کمی خود را به زحمت بیندازند و به جای گوهرخیر اندیش که عینا ً نقش قدسی را در فیلم سینمایی " دنیا" بازی کرده بود،دنبال یک هنرپیشه دیگر بگردند؛

به همراه این مهم که  برخی از اساتید حوزه علمیه قم، اندر احوالات حاج یونس فتوحی و سایر حاجی بازاری های دل انگیز که موجبات خدشه دار شدن این سنت پسندیده نبوی – ازدواج مجدد- را فراهم آوردند لب به شکوه گشوده اند و از خودشان اعتراض در کرده اند که نشان دادن روابط دختر و پسر و پیرمرد و دختر و غیره(التفات بفرمایید که این وغیره مهمتر است!)بر خلاف قانون و شرع است و حالا کدام قانون و شرع،بماند؛

و ارتباط  اظهارات شیخنا و مولانا و رییس جمهورنا "محمود،احمدی نژاد" که در خطابه شان همراه با لبخند ژگوندی ایراد کره بودند که "وا!!!!!!همجنس بازی؟!!یعنی چی اصلا؟با کدام ج نوشته می شود این همجنس بازی؟!!" با سناریوی یک وجب خاک که خلق الساعة بوده و نویسنده ییهویی در قسمتهای پایانی یادش می افتد که قرار بوده طنز بنویسد و مردم را که به خاطر همسو بودن سریالهای هر چهارتا شبکه غمباد گرفته اند بخنداند، و اصطلاح یخ در بهشت ِ "ج ی ِ  جه ای" را از خودش اختراع می کند؛

با هستی شایگان که عینهو آرنولد از در، در می آید و همه را از خود به در می کند و معلوم نیست این ژانر خفن زاییده ذهن معیوب کدام یک از دست اندرکاران سریال بوده و دری که بدون هیچ عیب و نقصی تا همان چند دقیقه پیش توسط فرزاد باز شده بود چه می شود که ناگهان از جا درمی آید و نقش بر زمین می شود؛

با دکتر بردیا که متخصص بیهوشیست  و معلوم نیست چرا دایم توی بیمارستان پلاس است؛

و اصلا این چه بیمارستانیست که تمام متخصصین درجه یک  مغز و اعصاب کشور در آن جمعند و وقتی دارند می روند توی اتاق عمل،انگار دارند می روند اردو که همه با هم می روند و استاد،پنس و قیچی می دهد دست شاگرد و وقتی هم از اتاق عمل می آیند بیرون انگار از مهمانی برگشته اند و تمام مدت درحال میوه پوست کندن بوده اند نه عمل جراحی مغز،که حتی یک قطره خون هم به دست و بالشان نماسیده!

با این موضوع که باز هم جای سوال ایجاد می کند که کمیته انضباطی به غیر از دانشگاه و فوتبال ،برای بیمارستان هم هست آیا؟ یا منظور کارگردان همان جلسات"موربیدیتی – مورتالیتی" بوده است که تازه آنها هم جرأت نمی کنند بهترین و حاذق ترین پزشک مملکت را هویجوری بکشانند و توبیخش کنند؛

و کارت اهدای عضوی که توی یک وجب خاک به نمایش درآمد و انگار کارت سوخت بود که طلا باشد و نمونه واقعی اش گیر نیاید که کارگردان با برو بچه های پشت صحنه رفته بودند یک ورق مقوای اشتنباخ خریده بودند و با ماژیک آبی (با دست)اسم اهداکننده را نوشته بودند:علی،و بعد هم لابد کارت را داده بودند اتوشویی تا پرس اش کند؛

همه و همه می تواند دست در دست هم دهد به مهر که در آخرین قسمت سریال "اغماء"درست مانند سریال "میوه ممنوعه" فیلم به شیوه هندی تمام شود .

با این اوصاف می توان مطمئن بود که فرداشب،در آخرین قسمت اغماء،همه مصدومین و مضروبین زنده می مانند و با آنهایی که قراراست ازدواج کنند،مزدوج می شوند؛رز آدم می شود،پیربابا هم خوب می شود و الیاس را موعظه می کند که تو هم بیا دست از این کارهایت بردار و به آدم سجده کن،شیطان هم توبه می کند و می رود  تا روز قیامت زاویه می نشیند و نماز و عبادت و زیارت عاشورا می خواند وضیافت شامی ترتیب می دهد و  تمام نوچه هایش را دعوت می کند هتل استقلال و بهشان می گوید که  یالّا یالّا یالّا....یالّا یا شباب!احمقها...یا باید همین الان آدم بشوید و یا دیگر گ...می خورید اگر آزارتان به بنی بشری برسد!

حالا در این میان اگر من و شمای مخاطب،در حد یک جلبک بدبخت که یانگوم باید توی آن آشپزخانه کوفتی ،لای آن تخم مور و ملخ پخته شده بریزد و دلمه درست کند از آن،هم فرض نشویم و توی خماری بمانیم،چه ایرادی دارد مگر؟!انقلاب کردیم که آزاد باشیم.

(صحبت کردن از شکرانه را هم که سر و ته پیرنگ و فیلمنامه اش یک خط هم نمی شد،بی فایده دانستم

و فقط در ذکر تاسف خویش از سریال یک وجب خاک به مین بسنده می کنم که روشنک عجمیان در برنامه محمود شهریاری،گفت :من تنها سریال شکرانه را پیگیری می کنم!!!)

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://www.ker26.blogsky.com

سلام.من تازه به بلاگ اسکای اومدم و در مورد خودم مینویسم.به من هم سر بزن.وب قشنگی داری.

نقره ای چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ب.ظ

خودت ننوشتی ... نه؟

می تونم دوجور از این سوال برداشت کنم:
۱-یا اونقدر خوبه که این توهم به ذهنت رسیده!!!
۲-یا خیال کردی این سبک ژولی پولی یعنی بد نوشن!!
زود باش اعتراف کن!

icegirl...! پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:55 ب.ظ

از فونتت تابلو است که کپی پیست است...!
D:

تو دیگه چی می گی؟!!خب معلومه که کپی پیست کردم!!از word به وبلاگم

icegirl...! پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ب.ظ

اولا که شوخی کردم....سبک سبکه نوشتن خودته :D :X
ثالثا دوست دارم آدرس بلاگم رو جای آدرس میل بنویسم!
پنجما دلم می خواد...!

نقره ای جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:09 ق.ظ

اعتراف می کنم تو ۱۰ تا بلاگ دیگه هم اینو دیدم!!!
مطلب برات نوشتم در حد!!! می فرستم برات!!

واقعاْ؟خیلی خوشحال می شم اگه آدرس اون وبلاگها رو بدونم تا ببینم کی نوشته منو دزدیده!!البته این اولین بار نیست.می تونی زمان انتشارشون رو مقایسه کنی و مطمئن شی ......
گرچه ممکنه نهایتاْ یکی دو تا از کلیدهاشو جایی دیده باشی ولی چیدمان همون جمله ها رو هم جایی به غیر از اینجا نخواهی دید

***********************
بابت نوشته های در حد !!!!! ت هم !!!!!!!!

icegirl...! شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 ب.ظ http://icegirl9021.prsianblog.ir

اینکه چرا اسم هیچ کدام از برو بچز حاج یونس فتوحی که موهایش را توی سجاده سفید کرده و یک رکعت نماز قضا ندارد،یک اسم مذهبی نیست و مردی با این میزان از اطلاعات مذهبی چرا نباید اسم یکی از دوپسرش را بگذارد علی یا محمد،و یکی از دو دخترش را فاطمه یا زینب؛

با اینکه چرا حسن فتحی و گزینشگر بازیگران میوه ممنوعه اینقدر راحت طلب هستند که حاضر نشدند کمی خود را به زحمت بیندازند و به جای گوهرخیر اندیش که عینا ً نقش قدسی را در فیلم سینمایی " دنیا" بازی کرده بود،دنبال یک هنرپیشه دیگر بگردند؛

به همراه این مهم که برخی از اساتید حوزه علمیه قم، اندر احوالات حاج یونس فتوحی و سایر حاجی بازاری های دل انگیز که موجبات خدشه دار شدن این سنت پسندیده نبوی – ازدواج مجدد- را فراهم آوردند لب به شکوه گشوده اند و از خودشان اعتراض در کرده اند که نشان دادن روابط دختر و پسر و پیرمرد و دختر و غیره(التفات بفرمایید که این وغیره مهمتر است!)بر خلاف قانون و شرع است و حالا کدام قانون و شرع،بماند؛

و ارتباط اظهارات شیخنا و مولانا و رییس جمهورنا "محمود،احمدی نژاد" که در خطابه شان همراه با لبخند ژگوندی ایراد کره بودند که "وا!!!!!!همجنس بازی؟!!یعنی چی اصلا؟با کدام ج نوشته می شود این همجنس بازی؟!!" با سناریوی یک وجب خاک که خلق الساعة بوده و نویسنده ییهویی در قسمتهای پایانی یادش می افتد که قرار بوده طنز بنویسد و مردم را که به خاطر همسو بودن سریالهای هر چهارتا شبکه غمباد گرفته اند بخنداند، و اصطلاح یخ در بهشت ِ "ج ی ِ جه ای" را از خودش اختراع می کند؛

با هستی شایگان که عینهو آرنولد از در، در می آید و همه را از خود به در می کند و معلوم نیست این ژانر خفن زاییده ذهن معیوب کدام یک از دست اندرکاران سریال بوده و دری که بدون هیچ عیب و نقصی تا همان چند دقیقه پیش توسط فرزاد باز شده بود چه می شود که ناگهان از جا درمی آید و نقش بر زمین می شود؛

با دکتر بردیا که متخصص بیهوشیست و معلوم نیست چرا دایم توی بیمارستان پلاس است؛

و اصلا این چه بیمارستانیست که تمام متخصصین درجه یک مغز و اعصاب کشور در آن جمعند و وقتی دارند می روند توی اتاق عمل،انگار دارند می روند اردو که همه با هم می روند و استاد،پنس و قیچی می دهد دست شاگرد و وقتی هم از اتاق عمل می آیند بیرون انگار از مهمانی برگشته اند و تمام مدت درحال میوه پوست کندن بوده اند نه عمل جراحی مغز،که حتی یک قطره خون هم به دست و بالشان نماسیده!

با این موضوع که باز هم جای سوال ایجاد می کند که کمیته انضباطی به غیر از دانشگاه و فوتبال ،برای بیمارستان هم هست آیا؟ یا منظور کارگردان همان جلسات"موربیدیتی – مورتالیتی" بوده است که تازه آنها هم جرأت نمی کنند بهترین و حاذق ترین پزشک مملکت را هویجوری بکشانند و توبیخش کنند؛

و کارت اهدای عضوی که توی یک وجب خاک به نمایش درآمد و انگار کارت سوخت بود که طلا باشد و نمونه واقعی اش گیر نیاید که کارگردان با برو بچه های پشت صحنه رفته بودند یک ورق مقوای اشتنباخ خریده بودند و با ماژیک آبی (با دست)اسم اهداکننده را نوشته بودند:علی،و بعد هم لابد کارت را داده بودند اتوشویی تا پرس اش کند؛

همه و همه می تواند دست در دست هم دهد به مهر که در آخرین قسمت سریال "اغماء"درست مانند سریال "میوه ممنوعه" فیلم به شیوه هندی تمام شود .

با این اوصاف می توان مطمئن بود که فرداشب،در آخرین قسمت اغماء،همه مصدومین و مضروبین زنده می مانند و با آنهایی که قراراست ازدواج کنند،مزدوج می شوند؛رز آدم می شود،پیربابا هم خوب می شود و الیاس را موعظه می کند که تو هم بیا دست از این کارهایت بردار و به آدم سجده کن،شیطان هم توبه می کند و می رود تا روز قیامت زاویه می نشیند و نماز و عبادت و زیارت عاشورا می خواند وضیافت شامی ترتیب می دهد و تمام نوچه هایش را دعوت می کند هتل استقلال و بهشان می گوید که یالّا یالّا یالّا....یالّا یا شباب!احمقها...یا باید همین الان آدم بشوید و یا دیگر گ...می خورید اگر آزارتان به بنی بشری برسد!

حالا در این میان اگر من و شمای مخاطب،در حد یک جلبک بدبخت که یانگوم باید توی آن آشپزخانه کوفتی ،لای آن تخم مور و ملخ پخته شده بریزد و دلمه درست کند از آن،هم فرض نشویم و توی خماری بمانیم،چه ایرادی دارد مگر؟!انقلاب کردیم که آزاد باشیم.

(صحبت کردن از شکرانه را هم که سر و ته پیرنگ و فیلمنامه اش یک خط هم نمی شد،بی فایده دانستم

و فقط در ذکر تاسف خویش از سریال یک وجب خاک به مین بسنده می کنم که روشنک عجمیان در برنامه محمود شهریاری،گفت :من تنها سریال شکرانه را پیگیری می کنم)

inam poste yeki az oon bloga ke daresh ham neveshtegie to ro'yat shode!

بابا تو دیگه کی هستی؟!!به جای اینهمه صغری کبری ای که کپی کردی،آدرس اون وبلاگو می نوشتی تا برم براشون قاطی کنم!!
ولی خودمونیم هان،خیلی IQ یی!

icegirl...! شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ب.ظ http://icegirl9021.persianblog.ir

ای قربانت گردم! غلط کرد آنکه از بلاگت مطلب دزدید!
ثانیا ممنون که به روم میاری IQاوم بالاست!
رابعا من ؟؟؟ آدرس؟؟؟
عشرا دوست داشتم!D: ((:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد