بالاخره فهمیدم کی هستید!!! هااااااا....می خواستم یه پست بنویسم و خواهش کنم فردی که با نام مهدی کامنت میذاره خودشو معرفی کنه چون ممکن بود یک آدم خیلی مهم باشه که من مجبورشم اسم نویسنده وبلاگمو عوض کنم تا یه چیزایی رو نفهمه!البته شما هم مهمید هان!! ....و نمی دونم چرا اینو توضیح دادم!
علی(ع)... هم او که نیمه شب گریخته و در خلوت خاموش باغ های خرمای بیرون شهر ؛ سر در حلقوم چاه فرو میبرد و فریاد می کشد :(زندانی بزرگ خاک) هم او که تا دم شمشیری آن قله را شکافت ؛فریاد زد :( به خداوند کعبه رستگار شدم)
به خداوند کعبه که رستگار شد... که رستگار بود...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
التماس دعا
بالاخره فهمیدم کی هستید!!!
هااااااا....می خواستم یه پست بنویسم و خواهش کنم فردی که با نام مهدی کامنت میذاره خودشو معرفی کنه چون ممکن بود یک آدم خیلی مهم باشه که من مجبورشم اسم نویسنده وبلاگمو عوض کنم تا یه چیزایی رو نفهمه!البته شما هم مهمید هان!!
....و نمی دونم چرا اینو توضیح دادم!
هاها!!! ما نیز هم!!! شیش صد ساله هی میام سر می زنم ببینم یکی بالاخره پیدا می شه کامنت بذاره ما بشیم نفر دوم ... مردم به خدا!!!!
شعر خیلی قشنگی بود
قشنگ و تاثیر گذار ...
سلام دوست عزیز وبه زیبایی داری دوست داشتی به منم یه سر بزن خوشحال میشم.
علی(ع)... هم او که نیمه شب گریخته و در خلوت خاموش باغ های خرمای بیرون شهر ؛ سر در حلقوم چاه فرو میبرد و فریاد می کشد :(زندانی بزرگ خاک)
هم او که تا دم شمشیری آن قله را شکافت ؛فریاد زد :( به خداوند کعبه رستگار شدم)
به خداوند کعبه که رستگار شد...
که رستگار بود...