یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک کوله پشتی پر از هندوانه


    
بدین وسیله به اطلاع کلیه دوستان، دشمنان، آشنایان، غریبه ها، عَموم، داییم، عمه ام... ببخشید عُموم، خُصوص، ریز، درشت و غیره می رسانیم که کوله پشتی برای چهارمین سال متمادی کلید خورد.
    
البته در خبر است که عوامل پشت صحنه بعد از شروع کلید خوردن، به مدد اجرای فرزاد حسنی یک دل سیر هم هندوانه ابتیاع کردند! نوش جانشان، ما که حسود نیستیم... آقای حسنی هم برای آنکه تخم چشم معاندان را له کند، برنامه اش را با قرائت " و ان یکاد" آغاز کرد.
   
    "             
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید"
    
    
از آنجا که فرزاد خان خودش اعتراف کرد " تا دیروز خبر نداشتم که قرار است کوله پشتی دوباره پخش شود" ، برای برنامه نخست ترجیح داد خاطرات سه ساله اش را از توی کوله پشتی بیرون بکشد و در ملاء انظار عمومی بگذارد.
    
شب گذشته، او توانایی اش را در خط خطی کردن اوقات فراغت مردمی که خسته و کوفته از کار روزانه، پای تلویزیون نشسته بودند و دلشان می خواست چند لحظه ای را در کنار این جعبه جادویی بیاسایند، به رخمان کشید و ثابت کرد که بدون برنامه ریزی مدون هم می توان بصورت کاملا زنده، live، جاندار و تر و تازه،هویجوری ساعتی را جلوی دوربین شبکه سوم سیما نشست.... وقت را گذراند و ثابت کرد حالا که در زمانه ما مُشک آن نیست که خود ببوید پس چه بهتر که خود فرزاد بگوید!
    
او نشان داد که چطور می شود با استفاده از یک آرشیو سه ساله، لحظاتی دور هم باشیم و اگر برنامه خاصی برای اجرا نداریم به صورت رندوم و فله ای "شبی" که "خوش است" را "بدین قصه اش دراز" کنیم.
    
ولی با تمام این اوصاف، جانب حق را نباید فرو گذاشت و باید اقرار کرد که اولین برنامه کوله پشتی، وظیفه خطیر اطلاع رسانی رسانه ای اش را تمام و کمال به جا آورد. بعد از اتمام برنامه، با استناد به مکالمات و مراودات مجری با مهمان ها، مهمان ها با مجری، در با تخته و غیره کلی به اطلاعات عمومی مان اضافه شد و فهمیدیم که :
  -۱
موهای فرزاد حسنی تا دیروز، کمی بلند تر بوده.
    -۲
دکور برنامه جدید کوله پشتی خیلی قشنگ است و فرزاد حسنی هم مثلا کلی خوش تیپ شده.
    -۳
تعدادی از دست های پشت پرده قسم خورده اند که از همان پشت مشت ها، چوب لای چرخ برنامه های فرزاد کنند و او را چشم بزنند.
    -۴
فرزاد حسنی و احسان علیخانی، آقایان ضرغامی و پورمحمدی را " به خدا" و " از صمیم قلب" دوست دارند و ... ای جون من ن ن!
   -۵
آدم اگر کار خیلی خاصی نکند، حرف خیلی مهمی نزند و اصولا تا آدم خیلی مهمی نباشد امکان ندارد که مورد توجه منتقدان قرار بگیرد.
    
در آخر نیز احسان علیخانی قول داد که سلام گرم فرزاد را به مامانش برساند و کوله پشتی تمام شد و ما را یکه و تنها در برهوت یک جور خلسه فلسفی به امان خدا رها کرد.
    
حالا ما مانده ایم و یک مشت کلمات بی نظم به همراه هوارتا علامت سوال، مقادیر متنابهی علامت تعجب و چندتایی هم ویرگول و نقطه که " آیا تلویزیون ما ؟ ، ! جای تصفیه حساب و رجز خوانی ! . ؟ و عجب شباهتی ! ، تلویزیون های ایرانی آن طرف آبی آیا با ؟ چرا ! . ؟ ، "
    
خلاص.
    

نظرات 2 + ارسال نظر
مهران یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:48 ب.ظ http://pof.blogsky.com

من از این فرزاد حسنی متنفرم ... یه جوریه ....لوسه



شایدم من حسودم :))

نقره ای چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام ... ببخشید ... یه ماه تاخیر کم چیزی نیست ... اما خب ... سرم شلوغ بود و اصلا نمی دونستم که به به!! به جرگه ی بلاگ نویسان « مستقل!! » خوش آمدید ... امیدوارم که یه عالمه حرفه ای بشی و پیشرفت کنی ... مثل توی زندگیت!!!
عکس هم سایت Sharemation سایت خوبیه واسه عکس آپلود کردن ... راحته و نوسان هم نداره ... از این فضاهای مجانی هم خیلی هست ... گوگلش کنی آمارشو در میاری ...
اینا دیگه ... همین فعلا! ... راستی اسم بلاگت هم باحاله!!!

به به!مشتاق کامنت!
خودم از توی گوگل پیدا کرده بوده بودم ولی هر کدومشون یه گیری داشت...خوشبختانه الان دوباره تینی پیک آدم شده.
ممنون از تشعشعات انرژی مثبتی که از خودت در کردی!هر چند که بعید می دونم دوباره به اینجا سر بزنی و جواب کامنتت رو بخونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد