یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

معصومیت از دست رفته

معصومیت از دست رفته .

این فقط نام سریالی نیست که خیلی دوستش دارم.این عبارت و یا بهتر است بگویم اتفاقیست که روزها،ماه ها و سال هاست ذهن مرا به خودش مشغول کرده. 

و حالا در این روزهای آلوده شهر من،فرصتی یافته تا اندیشه را تبدیل به کلمه کند و بنویسد در این فضای مجازی.  

ما از وقتی که به خانه جدیدمان آمدیم،در جوار انگشت کوچیکه ی جنگل های کوه آلپ! هر روز صبح با صدای قمری و بلبل از خواب بیدار می شدیم.... 

به کوه مغروری که روبه روی خانه بود سلام می کردیم.... 

و با نسیمی که از گوشه پنجره تو می آمد،ریه هایمان را پر از اکسیژن+ اسانس کاج می کردیم. 

حالا از وقتی این هوای لعتنی دچار اینورژن شده،اگر ساعت نباشد اصلا نمی فهمیم کی صبح شد کی شب!بس که آسمان برخلاف دل مردم یکرنگ شده.....خاکستری.....و رنگ عوض نمی کند.  

غرور آن کوه مادر مرده زیر پای گرد و غباری که روی شانه اش است،له شده و قمری و بلبل که فکر می کنم تلف شده اند دیگر!فعلا کلاغ ها وظیفه خطیر آنها را به دوش می کشند.ولی آنقدر ناکوک می خوانند که خواب شیرین از سر آدم می پرد.دیروز ساعت شش صبح،روزبه از خواب بیدار شده بود و قارقار می کرد! مبادا  که مرغ تسبیح گو باشد و او خاموش!

رسانه ها قسم می خورند که کار،کار بنزین های ساخت وطن نیست.آنقدر روی این قضیه پیله می کنند که آدم شک می کند!اگرچه سالهاست که گوش و چشممان یاد گرفته اند که فقط بشنوند و ببینند.....در تأکید یا تکذیب چیزی دخالت نکنند....مغز کار خودش را خوب بلد شده....اتوماتیک وار به هر پیامی که توسط اعصاب بینایی و شنوایی آورده می شود شک می کند! 

خدا کند همین طور باشد که اینها می گویند.چه کسی دوست دارد کشورش پیشرفت نکند؟چه کسی دوست دارد فرمول یک بنزین غیر آلاینده در اختیار کارخانه های کشورش نباشد؟

ولی با این قسم حضرت عباس و این دم روباه،آدم یقین می کند که کار کار سلطان گل زرد است.کار بنزینِ made in Iran!  

اگر هوای فلان دهات کوره یکی از بلاد کفر،به چنین روزگاری دچار می شد آقایان هزارتا راه حل ارائه می دادند و شب و روز توی اخبار،کری می خواندند.ولی حالا همه شان لال مونی گرفته اند انگار.

حیف که "ببخشید اشتباه کردیم"و "معذرت می خواهیم" در قاموس سیاست مداران کشور من نیست.اگر بود،اگر راستش را به مردم می گفتند و مثل آدم خواهش می کردند تا وقتی که یک خاکی توی سرمان نریخته ایم ماشین هایتان را به جز اضطرار بیرون نیاورید؛به خدا ۷۰-۸۰درصد مردم گوش می دادند به حرفشان.مگر مهران مدیری از مردم خواهش نکرد سریالش را کپی نکنند.خیلی ها کپی نکردند چون اولین بار بود که یک نفر آدم حسابشان کرده بود.....محترم شمرده بودشان و محترمانه تقاضایی را مطرح می کرد. 

حیف که در قاموس سیاست مداران کشور من این معصومیت، از دست رفته است و این طفل معصوم ها دارند از دست می روند..... 

این قمری ها و بلبل های شهر من..... 

این زنان و مردان و بچه های کشور من.... 

این کشوری که قرار است برای بچه من باشد و بچه های هم سن و سال بچه من.... 

 

 

 

 

حرف های کهنه و کپک زده

  • حرف کهنه اول  

روزهای سختی بود 

برای من.... 

روزبه.... 

و حسین..... 

فشار روحی زیادی را تحمل می کردیم....هر سه نفرمان.ولی گذشت.مثل روزهای دیگر عمرمان که سخت یا آسان می گذرند و خاطره می شوند برایمان. 

بالاخره روزبه را از شیر گرفتیم.می گویم "گرفتیم" چون من و حسین با هم این کار را انجام دادیم....و به مدد تمام امامزاده ها و بزرگوارانی که نذرشان کرده بودم!والبته خداوند این بار هم شرمنده و سورپرایزمان کرد.فکرش را هم نمی کردم قندعسل این قدر منطقی با قضیه کنار بیاید...حقا که مدد پروردگار بود. 

حالا شب ها راحت تر می خوابم و فرصت می کنم خواب هایم را تا آخر ببینم.یک سال و ده ماه بود که خواب تکه پاره و نصفه نیمه می دیدم.... 

 فکرش را که می کنم می بینم مادر بودن سخت ترین شغل جهان است.شغلی تمام وقت،سنگین،بدون مرخصی و بازنشستگی!با حقوق و مزایای معنوی....بهشتی که وعده داده شده زیر پای مادران است! 

ولی خدا را شکر که من بی کار نماندم و بالاخره استخدام شدم! 

  • حرف کهنه دوم 

خبرش را که شنیدم دلم خیلی سوخت... 

برای آقای کاف! 

فکرش را می کردم که دیر یا زود زندگی اش تباه بشود....ولی نه اینگونه که شد.هم زنش را دودستی تقدیم آن مرتیکه کرد،هم دار و ندارش را. 

حالا حتما آنقدر توی دفتر،توی آن اتاق تاریک و دلمرده اش،سیگار می کشد تا هم خودش و هم بقیه بچه ها سرطان بگیرند... 

عجب سرنوشتی دارند آدم ها. 

  • حرف نیمه کهنه سوم 

باران نمی بارد دیگر. 

بعضی ها می گویند خدا قهر کرده است....ولی من فکر نمی کنم خداوند با کسی قهر کند.این مردمند که انگار سر آشتی ندارند. 

زمان های قدیم که هنوز ولی فقیه اختراع نشده بود،مردم می رفتند پیش علما و معتمدان مذهبی شان، دعای باران می خواندند،باران می آمد..... 

حالا چرا از دست همایونی این قبله عالم که امیرالمؤمنین،حسین زمان،وصی ولی عصر(عج) و جانشین به حق ایشان است _ و یک تنه این همه سِمت را یدک می کشد _ کاری بر نمی آید؟.....الله اعلم! 

حتا اگر آقای کاف هم دیگر سیگار نکشد،به زودی همه مان سرطان می گیریم و جان به جان آفرین تسلیم می کنیم.....