یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

توت فرهنگی!

می خواستم برای یکی از همکارانم پیامکی ول کنم.... 

ساعت 10 شب بود و کار واجب. 

خیلی برایم سخت بود.فکر می کردم شاید خواب باشد....شاید درست نباشد بعد از این همه وقت که از اتمام ساعت کاری گذشته و بنده تازه یادم افتاده که فلان جای مطلبم را باید ادیت کنم یا نه؟ مزاحم استراحتش بشوم. می خواستم از وقت آزاد شبانه ام برای اتمام کارم استفاده کنم.قرار ود فردا صبح اول وقت ماکت صفحه بسته شود.دیر می شد... .

بالاخره دل را زدم به دریا. 

"آقای سه نقطه 

سلام 

شب به خیر! 

ببخشید که خیلی بی موقع مزاحم اوقاتتون شدم.می خواستم ببینم ایمیلم را دیدید؟حجم مطلب کافی بود یا اضافه کنم؟عکس ها مشکلی نداشت؟... 

با سپاس و عذرخواهی فراوان!" 

ثانیه ای بعد از دلیور شدن مسیج،جوابش آمد. 

فکر می کنید چی نوشته بود؟ 

Are! 

و من نفهمیدم "آره "یعنی حجم مطلب کافی بود یا نه؟عکس ها خوب بود یا افتضاح؟شاید هم یعنی "علیک سلام". وشاید در بعضی از موارد معنی "خواهش می کنم" هم بدهد!  

خواستم دوباره برایش مسیج بدهم که "بز خوبَََََََََََه؟!!" 

گفتم شاید دوَباره انگشت مبارکش درد بگیرد وقتی بخواهد جواب بدهد"are!" 

این بابا که برای خودش دبیر تحریریه است و  همه جا پزش را می دهیم که همکار فرهنگی ماست،حال و روزش این است. 

با این حساب فکر می کنم  من بعد اگر به جای توت فرنگی بگوییم توت فرهنگی توفیر زیادی ندارد!

تقدیم به F-F- D- Y !

 

 

 

 

اینجا وبلاگ آشپزی نیست اما به خاطر علاقه زیادم به این مقوله(و حمل بر خودستایی باشد، تبحرم...اهه اهه...)و به علت درخواست های متعدد عده ای از خوانندگان جان.... 

بر این شدم تا چندتا از رسپی های خوشمزه ام را فاش کنم.دستوراتی که بنا به تجربه شخصی آنقدر میزانش را کم و زیاد کرده ام که مطمئن و قابل اعتماد هستند. 

لطفا به تمام جزییات کار دقت کنید تا مجبور نشوید اتمی که ساخته اید را خام خام و تنهایی،بلکه م در خفا بخورید ... 

اولین خوراکی خوشمزه "چیز کیک" است.من  چیز کیک سرد درست می کنم.یعنی بدون پختن. 

این دستور را، هم خالی(شکلاتی)،هم با توت فرنگی و هم با شاتوت درست کرده ام که به نظرم چیز کیک توت فرنگی اش از همه خوشمزه تر بوده. 

مواد لازم: 

مواد لایه زیرین 

{بیسکوییت پتی بور قهوه ای یا بیسکوییت دایجستیو ساقه طلایی (من این دو تا را خودم امتحان کرده ام ولی فکر می کنم هر بیسکوییت مشابه دیگری بشود).....1 بسته بزرگ 

 کره:150 گرم }

 

مواد رویه 

{پودر ژلاتین: 1.5 قاشق سوپ خوری سرپر 

آب سرد:  4/1 پیمانه 

پنیر خامه ای:  360 گرم(من پگاه استفاده می کنم.نسبت به بقیه با شیر خشک خوشمزه تری درست می شود!) 

خامه صبحانه : 300 گرم  

شکر:2/1 پیمانه

شکلات تخته ای : 180 گرم  }

نکته: اگر می خواهید چیز کیک شکلاتی ساده درست کنید می توانید به دلخواه از شکلات تخته ای قهوه ای یا سفید استفاده کنید که اگر قهوه ای اش را  در موادتان کامل هم نزنید یک ابر و باد قشنگ به دست می آید 

ولی اگر می خواهید توت فرنگی یا شاتوت به چیز کیک اضافه کنید بهتر است شکلاتتان سفید باشد.

باز هم نکته: این موادی که خدمتتان عرض کردم یک چیز کیک تپل تقدیمتان می کند که خوردنش از عهده هر کسی بر نمی آید.بهتر است برای مصرف خودتان مواد رویه را نصف کنید(به مواد زیری کاری نداشته باشید لطفا).... 

نکته انحرافی: لطفا چیز کیک را 5 شنبه درست کنید تا بتوانید از شنبه رژیم بگیرید!  

 

طرز تهیه: 

1- بیسکوییت ها را بریزید توی غذا ساز و پودرش کنید.(و اگر ندارید بریزید توی یک کیسه فریزر با گوشت کوب پودرش کنید) 

2- پودر بیسکوییت را با کره ذوب شده مخلوط کنید.خمیری که به دست می آید خیلی غیر قابل انعطاف است.توقع خاصی نداشته باشید ازش.ته قالب کمربندی تان را فویل یا کاغذ روغنی بیندازید و خمیر بیسکوییت را با دست روی فویل صاف کنید و فشار بدهید. 

3- قالب را 5-6 ساعت توی یخچال بگذارید. 

4- 5- 6 ساعت صبر کنید،بعد..... 

5- توی یک ظرف، پودر ژلاتین و آب سرد را حل کنید و یا بگذارید داخل مایکروفر(اول 30 ثانیه زمان بدهید ، هم بزنید، دوباره 30 ثانیه دیگر تا مایع کمی زلال شود) و یا بگذارید روی بخار اب تا زلال شود 

نکته:منظورم از زلال، اشک چشم نیست هان...چیزی شبیه ژله است. 

و نکته خیلی مهم:اگر این مخلوط را می گذارید توی مایکروفر حتمن در یک کاسه بزرگتر بگذارید چون می جوشد،سر می رود و شاید بدانید که پاک کردن مایکروفر ژلاتینی چه حالی از آدم می گیرد! 

6- توی یک ظرف دیگر شکلات تخته ای را تکه تکه کنید و بگذارید داخل مایکروفر یا روی بخار آب. 

باید مواظب باشید یک قطره آب هم توی ظرف شکلاتتان نریزد.با یک قاشق تمیز هک بزنید تا شل شود. 

نکته: اگر ظرف را توی مایکروفر می گذارید 10 ثانیه 10 ثانیه زمان بدهید.درپوش هم نگذارید

اگر صبر کنید تا شکلات توی مایکروفر ذوب شود،می سوزد و دیگر به درد نمی خورد.بعد از تقریبا 30 ثانیه برای این حجم شکلات،وقتی هم می زنید کمی شل می شود.....درحالیکه اصلا به قیافه اش نمی آید. 

7- پنیر خامه ای و خامه صبحانه  و شکر را 3-4 دقیقه با همزن هم بزنید تا یکدست شود. 

نکته: اگر پنیر خامه ای آب دارد، آن را خالی کنید. 

8- مایع زلاتینی و شکلات ذوب شده را به آن اضافه کنید و دوباره چند دقیقه هم بزنید. 

9- اگر دوست دارید توت فرنگی یا شاتوت به کیک تان اضافه کنید حالا وقتش است.میوه ها بشورید،بگذارید ابش خشک شود،آنها را  درشت خرد کنید و بریزید داخل مایه...با قاشق هم بزنید(به اندازه مناسب میوه بریزید....اگر توت فرنگی یا شاتوت زیادی بریزید ممکن است چیز کیکتان شفته شود!) 

 

10- دور قالب را چرب کنید یا با شهد کمپوت مرطوب کنید 

11- مایه را بریزید روی بیسکوییت ها و 10- 12 ساعت صبر کنید تا چیز کیک جا بیفتد! 

به به.....چیز کیک خوشمزه آماده ست.... 

با چاقوی کره خوری قسمت چیز ِ کیک را  از قالب یک کم جدا کنید....کمربند قالب را باز کنید و خودتان یک جوری کیک را به ظرف سرو منتقل کنید!  

ممکن است موقع برش زدن فکر کنید که لایه بیسکویتی کمی سفت است ولی بعد از چند دقیقه خودش خیس می خورد و نرمتر می شود...اصلا مزه اش به این است که موقع چیز کیک خوردن یک چیزی خرت خرت برود زیر دندان آدم!

نوش جان 

ببخشید که عکس مناسبی از چیزکیکم ندارم.یعنی عکسمان خیلی خانوادگیست.....عکسی که در بالا می بینید مسروقه بوده و نمونه بارز زیر پا گذاشتن و بلکم له کردن قانون کپی رایت می باشد!

قراضه هم باشی I LOVE YOU

بالاخره سال نو شد.... 

رخت و لباس و سر و شکل ها هم ایضاً. 

این وسط عینک ما هم خواست بی نصیب نماند،کم نیاورد یک وقت....نحسی سیزده را شراکتی با استخوان گونه ی چپ صورتم  طی یک بازی وسطی شهرستانی!(و صد رحمت به همان خرکی خودمان!)به جان خرید. 

روی صورتم تراز نیست دیگر.یک لنگش رفته رو به هوا،یک لنگش لب گور.قراضه ای شده برای خودش که بیا و ببین.آمدم صافش کنم بدتر شد. کار من نیست.باید ببرمش عینک سازی. 

امروز مجبور شدم محض رانندگی استعمالش کنم.پلک چپم چنان چسبیده بود به شیشه عینک که نگو.کاریکاتوری شده بودم برای خودم.با یک چشم رانندگی کردم!حالا چه آلبالو گیلاس هایی دیدم الله اعلم! 

سابقه آلبالو گیلاس دیدن را هم که دارم، شدّدّدّیّیّیّیّیّد! 

همین آخر سالی(سال جهاد اقتصادی!) شب خوابیده بودم خانه پدری تا صبح علی الطلوع قبل از بیدار شدن روزبه برگردم خانه خودمان برای عمل شریف خانه تکانی.از قضا همان شب دایی جان ناپلئون عزیزم مهمان خانه پدری بودند و قرار بود  بعد از شام بروند خانه دختر دایی جان( که چند تا خیابان بالاتر از خانه پدریست) ، همان جا بخوابند تا دختر دایی جان هم مثل من صبح علی الطلوع برود دنبال کار و زندگی اش و بچه اش را بیندازد بیخ ریش ننه! 

حرفش بود که دایی جان و اون یکی دختر دایی جان هم صبح علی الطلوع تر که همه فکر می کنند خیابان ها خلوت است(ولی چون همه همین فکر را می کنند در نتیجه خیابان ها شلوغ تر از بقیه ساعات صبح می شود) از همان جا بروند دانشگاه و محل کارشان. 

بالاخره صبح شد  و بنده با لحاظ کردن نیم ساعتی که باید دنبال عینک عزیزم بگردم ،نیم ساعت هم زودتر از خروس خوان بیدار شدم(البته فکر می کنم دنبال عینک گشتن یکی از وظایف روزمره اکثر عینکی هاست!) 

استعمالش کردم و از خانه زدم بیرون. 

هنوز هوا گرگ و میش بود...(به این جمله خوب دقت کنید چون 50 درصد بقیه ماجرا را می خواهم بیندازم گردن گرگ و میش بودن هوا) 

در اولین خیابان فرعی که به اولین خیابان اصلی منتهی می شد ماندم توی ترافیک و هیچ راه دررویی هم نبود. 

یکهو دیدم  ماشین دایی جان درست جلوی من است و دختر دایی جان هم با مقنعه و تیریپ دانشجویی نشسته روی صندلی شاگرد .قسمت کچل کله دایی جان و کت طوسی رنگی که دیشب تنش بود را خوب می دیدم. 

چند تا چراغ دادم برایش....التفات نکرد.... 

یکی دوتا بوق هم نثارش کردم....آینه اش را کمی تکان داد.آنقدر که یک جفت چشم و عینکش را از توی آینه اش دیدم.... 

تحویل نگرفت. 

دیدم،از آینه دید دارد،بای بای کردم باهاش و یکی دوتا هم چراغ دیگر چسباندم تنگش... 

انگار نه انگار 

لازم به ذکر است که در آن خیابان فرعی ماشین ها فقط به شکل صف قطاری می توانند حرکت کنند و عرض خیابان اجازه عبور دو ماشین از کنار هم را نمی دهد..... 

و این پروسه ی بوق و چراغ و بای بای در تمام طول این مسیر تا زمان رسیدن به خیابان اصلی ادامه داشت 

ده ّپانزده متر بعد از پیچیدن در خیابان اصلی ماشین دایی جان نگه داشت....من هم آمدم شل کنم کمی جلوتر بایستم که دیدم  ای دل غافل!یارو چه فکرهایی که نکرده پیش خودش!مطمئنم که وایستاده بود قفل فرمان دربیاورد و بدود دنبالم که چرا توی خیابانی که نمی شود سبقت گرفت هی بوق می زنی و چراغ می دهی و شکلک درمیاوری؟ 

مگر نمی بینی خانواده نشسته توی ماشین؟!  

من که هنوز  مبهوت این همه شباهتم!میزان کچلی کله و فریم عینک و رنگ و مدل ماشین و تریپ دانشجویی دختری هم سن و سال دختردایی جان  بود و غیره.... 

تنها کاری که از دستم برآمد،فشردن پدال گاز و یک حرکت فوق مارپیچ برای ترک کردن صحنه حادثه بود.... 

از همان روز به ذهنم رسید که باید این عینک را عوض کنم. 

این را که حالا قراضه ای شده است برای خودش