یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

آبّه

مدت هاست که دیگر به آب نمی گوید آبَّه 

به غذا.....به به 

و به بیرون از خانه....دَدَ 

امشب آمد توی اشپزخانه.جلوی سینک ظرفشویی بودم.داشتم ظرف های نان گیسویی که با مشارکت 60 او- 40 من ، پخته بودیم را می شستم. آمد و مثل گربه ای که خودش را لوس می کند پاهایم را از پشت گرفت. بعد با آن صدایی که هر وقت مثلا می خواهد نی نی شود از خودش در می آورد گفت:" مامانی آبّه!" 

برگشتم نگاهش کردم. یکهو به چشمم آمد که چقدر بزرگ شده است.این صدا اصلا به قد و قواره اش نمی آمد! 

گفتم:" عزیزم، وقتی کوچولو بودی به آب می گفتی آبّه، به دوغ هم می گفتی دوغَّه! یادته؟" 

توی حال و هوای خودم بودم که چه زود و گذشت و هی روزگار! 

پابرهنه پرید وسط افکارم. 

گفت:" به دلستر چی می گفتم مامانی؟" 

چی فکر کردی عمو؟!

طرف دارد آدرس ایمیلش را بهم می دهد. 

اسم فامیلش را می گوید، بعد @، هات میل دات کام. 

و اضافه می کند:" هات میل با o. ......اچ، اُ، تی!" 

تلفن را قطع می کنم.یکراست می روم جلوی آینه.یعنی من چه شکلی ام؟یعنی او مرا چه شکلی می بیند؟ 

بدجوری برخورده است بهم. 

نه.....اصلا به قیافه ام نمی آید که تا حالا چیزی راجع به هات میل نشنیده باشم. 

یک هات چاکلت برای خودم باز می کنم،خالی می کنم توی فنجان.مثل همیشه داغ سر می کشم...هاتِ هات. 

نه ببخشید..... 

hot e hot! 

آخرش سرطان مری می گیرم....مطمئنم! 

 کمی آرام می گیرم.می روم توی موود انرژی مثبت و این حرف ها. 

اسلحه خوش بینی را نشانه می گیرم طرفِ طرف. 

آخی...شاید تازه به هات میل رسیده است.... 

آخی....شاید همیشه خودش hot و hat را قاطی می کرده توی امتحان دیکته انگلیسی.... 

آخی.... 

نه نمی شود.صد تا فنجان هات چاکلت داغ! دیگر را هم که یکهو سر بکشم یادم نمی رود!آخر چرا فکر کرد من نمی دانم هات را چطور می نویسند؟!

عنوان نمی خواهد

از روی سایز شلوارهایی که برایم کوجک می شوند قضاوت نکن!دلم برایت خیلی تنگ شده است... 

برای تویی که چه ز اول ،چه از آخر، آدم نبودی....نیستی....و نخواهی شد . 

برای تو ای واژه ی نُه حرفی!