یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

یک فنجان حرف تازه دم

یادداشت های بی وقت

...

غذا، پوشاک،مسکن.اینها ضروری ترین و شناخته شده ترین نیازهای بشر هستند.اما یک ترین دیگر هم وجود دارد:نیاز به نوشتن.... گفتن...شاید هم شنیده شدن یا خوانده شدن.این نیاز، بعضی وقتها مثل خوره می افتد به جان آدم و اگر با بی مهری مواجه شود،آن وقت است که پشت آدم تیر می کشد،مغزش سوت، و خودش شاید سیگار...شاید کرک...و شاید خیلی چیزهای دیگر؛مثل یک آه ناقابل، یا زبانم لال یک فریاد بلند در دل کوهی ،دره ای، قبرستانی،خراب شده ای!البته گویا با اجرای طرح جمع آوری اراذل و اوباش و اعدام گنده لاتهایشان،باید دور فریاد زدن در دل کوه و جهنم دره را خط کشید دیگر.

آدم، جوان که باشد(مونث هم اگر باشد ،دیگر فبه المراد!)....بعد هم یکه و تنها و در ساعت ِ پرنده پر نمی زند که  به وقت گرینویچ، دقیقا می شود زمانی که مغز یک فروند خر نوش جان می گردد؛ گذرش بیفتد به یک مکان دنج که حتی نِی ِ عرب هم به آنجا انداخته نشده هنوز...نعره  هم که بزند...اوووئئئئئه!حالا بیا و ثابت کن تو اصلا نمی دانی اراذل و اوباش را با ض می نویسند یا با ظ......

امروز باران می بارید.هوای ذهن من هم ابری بود.پر از ابرهای نیمبو استراتوس که کاری ازشان بر نمی آید به جز باریدن.باران می بارید و من را هوایی می کرد تا از دفتر کارم جیم بزنم و بروم دربند.

تنها؟!! نه! خدا مرگم بدهد...مردم چه می گویند؟چه کسی باور می کند آن مرد،با اسب،در باران نیامد؟چه کسی باورش می شود نیروی انتظامی اصلاح نوع پوشش دخترها و مدل موی شازده پسرها را بی خیال شده و چند تا مامور هیکل میکل میزون گذاشته است برای حفظ امنیت نوامیس مردم در اماکن تفریحی،آنهم در یک روز بارانی وسط هفته؟اصلا چه کسی باور می کند یک عدد دختر جوان  که سرو کله اش توی یک کافی شاپ یا چه می دانم،پارک یا کوه پیدا شود؛نه تنها می تواند خوار مادر داشته باشد بلکه می تواند خودش هم خوار مادر باشد و تنش هم اصلا نخوارد؟!

آهان! اینه....مدار صفر درجه که می گویند همین جاست.مختصاتی از مکان که با زمان هم عرض می شود و تمام تصورات ذهنی آدم در طرفة العینی خاکستر می گردد و  می ریزد توی تخم چشمش.کور می کند این خاکستر. و در تاریکی محض،آدم فقط مجبور است به این فکر کند که اصلا دفتر یادداشت و وبلاگ و خط و اینجور چیزها برای همین وقتها اختراع شده است.برای وقتی که نیاز نوشتن،گفتن،شنیده شدن یا خوانده شدن به مثابه یک خر اصیل قبرسی توی وجود  بشر دارد جفتک چارنعل می زند .

البته گزینه ب ای هم وجود دارد....اینکه برای شبیه شدن به بچه باحالهای دنیا،بروی سراغ جلد هفتم هری پاتر....فقط ۳۶ هزارتومان ناقابل است..تازه اگر از قبل به نشر چشمه سفارش داده باشی اش و زبان اینگلیشت هم  آنقدر خوب باشد که نخواهی تا شهریور منتظر ترجمه ویدا اسلامی بمانی!

 و گزینه جیم: انجام همان کاری که یک فیل با لباس خواب صورتی،قبل از خواب انجام می دهد!........گفتن یک شب به خیر ...البته خطاب به کیبوردت که صدای ترق توروق آن بدجوری دارد می رود روی اعصاب آنهایی که خوابیدن در ساعت ۱:۳۰ بامداد،حق مسلم آنهاست.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
م ی ث م دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:25 ق.ظ http://mrblue.blogsky.com

طیق گفته ی اون روانشناس که چند روز پیش اومده بود کانال چهار !!!‌ زن ها روزانه ۶۰۰۰ کلمه و مردها ۴۰۰۰ کلمه باید حرف بزن! این رو در تایید اون اول مطلب هات گفتم !
با تبادل لینک موافقی؟

نقره ای دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

وبلاگ برای همینه دیگه!! خودت گفتی الان .... برای گفتن چیزهایی که وقتی داری تو دنیای واقعیه واقعیه جدیه جدی زندگی می کنی ... به صورت خندون و نیش بازت نمیاد ... مگه نه؟
اسمش چیه؟؟؟ مجله ی مافیا؟؟؟ منم بازی؟؟!

میدونی که من مافیا بلد نیستم!!فکر نمی کنم حالا حالا هم موقعیتی ژیش بیاد که دوباره همگی(به واژه همگی توجه کن!)دور هم جمع شیم و شماها بخواید دوباره مافیا بازی کنید تا من یاد بگیرم!

م ی ث م یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ق.ظ http://mrblue.blogsky.com

سلام . من لینکت رو گزاشتم ایشالا تو هم میزاری‌ ~~ *ـ*
اون نظر سنجی هم که جالبه ! خیلی هم جالبه ! از نظر من که خیلی خیلی جالبه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد